عنوان : حسين بن علي (ع) در دو نگاه
پديدآورندگان : درايتي، مصطفي، 1334-(پديدآور)
امام سوم حسين بن علي(ع)(توصيف گر)
وضعيت نشر : قم: موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387
نوع : متن
جنس : مقاله
الكترونيكي
زبان : فارسي
توصيفگر : ولايت ائمه ( ع )
وجوب متابعت معصوم
ولايت معصوم ( ع )
در اين مقاله شخصيت امام حسين (ع) به عنوان امام معصوم از دو ديدگاه مورد بررسي قرار گرفته است تا اينكه چگونگي اسوه و الگو بودن امام براي انسانها تبيين شود. ما از سويي با كساني روبرو هستيم كه بايد واسطهي وحي قرار گيرند و كلام خدا را دريافت، و بدون كاستي به مردم عرضه كنند و عدهاي نيز با حفظ اتصال به منبع وحي در مقام تبيين، تفسير و تداوم كلام وحي قرار گيرند. اين بعد از شخصيت معصوم تحت عنوان مقام ثبوت به بحث گذاشته شده است.از سوي ديگر با شخصيتهايي روبرو هستيم كه ميبايد اسوه و مقتدا و پيشواي عملي قرار گيرند و گفتار و كردار آنها براي ما انسانها با تمام محدوديتها و موانع و خصوصيات ذاتي وجودي حجت و هدايت باشد؛ به اين معني كه تمام ابعاد زندگي آنها قابل تقليد و الگوگيري امت و راهنمايي براي زندگي خداپسندانه است. مااين بعد از زندگي امام را تحت عنوان مقام اثبات به بحث و بررسي گذاشتهايم.بنابراين نگاه، تمامي واژهها و مفاهيمي كه در اين حادثه بزرگ به كار رفته معني و مفهوم تازه مييابد و به گونهاي معنيدار با حوادث زمان ارتباط پيدا ميكند. اسارت، شهادت، مظلوميت، قساوت، شهامت، مسئوليت، قدرت،وظيفه و... هر كدام جايگاه و مفهومي سياسي - اجتماعي خواهد يافت كه همواره در تمامي جوامع، درسآموز، هدايتگر و راهنما خواهد بود.آنچه در اين نوشتار كوتاه به آن پرداخته خواهد شد، توجه به ديدگاهي است كه آثار عملي ويژهاي در پي دارد و مستقيما از نوع نگرش كلامي انسان ناشي ميشود و سرانجام، تلاشي است براي جمع ميان انديشههاي گوناگوني كه در اطراف زندگي معصومين بويژه حسين بن علي (ع) وجود دارد؛ البته منشأ روايي نيز دارد.
ما از سويي با افرادي روبرو هستيم كه بايد واسطه وحي قرار گيرند و كلام خدا را بخوبي درك و دريافت، و بدون كاستي به مردم عرضه كنند و عدهاي نيز در مقام تفسير و تبيين، تداومبخش كلام وحي باشند. تصوير چنين موجودي - با توجه به انديشههاي فلسفي و كلامي - كه توان ارتباط مستقيم با وحي را داشته باشد، جز با ذهنيتي بلند مقدور نخواهد بود. موجودي كه شايستگيهاي ذاتي او، چنين تمايز و برجستگي و صلاحيتي را فراهم آورده، امكان جايگزيني آن نيز غير ممكن است.وساطت وحي، ويژگيهاي ذاتي خاصي را لازم دارد كه فقط در نفس قدسيه محمديه تحقق يافته است. او چون صادر اول است، تنها موجودي است كه نزديكترين موجود به وجود مطلق است و توان ارتباط مستقيم با منبع وحي را دارد لا غير، زيرا لازمهي اين ارتباط، سعه وجودي خاصي است كه فقط در نفس قدسيه محمديه محقق است.اين ديد نسبت به مفسران وحي، يعني ائمه معصومين، با اندكي كه تنزل قابل تصور است؛ در غير اين صورت همان مشكل به صورتي ديگر جلوه خواهد كرد. دريافت و درك واقعي كلام الهي، فقط از موجوداتي برميآيد كه نزديكترين موجودات به خداوند هستند. مراد از قرب، قرب اعتباري نيست، بلكه قرب حقيقي و ذاتي لازم است. مقامي كه نتوان هيچ موجودي را - اعم از انسان و فرشته - به جاي آن نشاند. البته تصور صحيح اين جايگاه نيز فقط و فقط براي موجوداتي ميسر است كه جايگاهي همسنگ و يا برتر داشته باشند. بنابراين شناخت مقام والا و كنه واقعي نفس محمديه و ولويه تنها براي ذات اقدس احديت ميسر است؛ زيرا وجودي برتر بلكه خالق وجود، اوست.در اين نوشتار، به خاطر سهولت در انتقال مقصود، اين مقام را مقام ثبوتي معصوم نام نهادهايم و هر گاه اين اصطلاح را به كار ميبريم منظورمان چنين تصويري است.
از سوي ديگر، با شخصيتهايي روبرو هستيم كه ميبايد «اسوه»، «مقتدا» و «پيشواي» عملي ما قرار گيرند. و گفتار و كردار آنها براي ما انسانها - با تمام محدوديتها و موانع و خصوصيات ذاتي وجودي - حجت و هدايت باشد؛ به اين معني كه تمامي ابعاد زندگي آنها قابل تقليد و الگوگيري و راهنمايي براي يك زندگي خداپسندانه است.نميتوان موجودي را«اسوه» قرار داد كه افق وجودي او به اندازهاي با «انسان» فاصله دارد كه حتي تصور صحيح و واقعي آن غير مقدور است. عدم هماهنگي در شرايط و خصوصيات ذاتي، عملا يك موجود را از دايرهي تقليد و الگوگيري خارج نموده، امكان ارتباط را نيز منتفي خواهد ساخت.قرآن كريم، جايگاه رسول خويش را در ميان مردم، جايگاه «اسوه» و مقتدا ميداند و بر همگوني ميان او و نوع بشريت با «منت» تأكيد ميكند كه «لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنه» [1] و يا در آيهاي ديگر «لقد من الله علي المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم» [2] چنين جايگاهي، اين موجود را تا حد يك انسان با همه ويژگيها و محدوديتها و موانع پايين خواهد آورد كه نبايد خصوصيتي فوق انسانيت در خود داشته باشد؛ در غير اين صورت مقام «اسوه» و «منت» را متزلزل خواهد كرد. لازمهي اين وجهه آن است كه موجودي با كمال، ولي با تمام موانع، در پيش روي داشته باشيم كه هيچ خصوصيتي برتر از آنچه درباره يك «انسان» سراغ داريم، در زندگي و مشي اجتماعي او وجود نداشته باشد. هر گونه تصوير شرايط ويژه - مخصوصا شرايط ذاتي و خلقتي - كه امكان تحقق و دست يافتن نوع بشر به آن ميسر نباشد، آنها را از دائره «اسوه» بودن و بويژه حجت قرار گرفتن خارج خواهد كرد. به علت روشن بودن بحث، اين وجهه را، مقام اثباتي نام نهادهايم و هر جا در اين مقاله سخن از مقام اثباتي ميشود،منظور ترسيم چنين موقعيتي است.
در ميان روايات رسيده - بدون توجه به اسناد آن- با دو دسته از روايات روبرو هستيم كه دستهاي به مقام ثبوتي پرداخته، فاصلهاي عميق ميان معصوم و انسانهاي معمولي ترسيم ميكند و دستهاي از روايات ما را به موجوداتي همانند راهنماييميكند و آنها را بر ما حجت ميداند و وظيفه تأسي و الگوگيري را گوشزد مينمايد.توجه به رواياتي چند از اين دست، خالي از لطف نيست.فضل بن شاذان از داوود بن كثير نقل ميكند كه گفت: به حضرت صادق (ع) عرض كردم: أنتم الصلاة في كتاب الله عزوجل و انتم الزكاة و أنتم الحج؟ فقال يا داوود نحن الصلاة في كتاب الله عزوجل و نحن الصيام و نحن الحج و نحن الشهر الحرام و نحن البلد الحرام و نحن كعبة الله و نحن وجه الله قال الله تعالي «فاينما تولوا فثم وجه الله» و نحن الآيات و نحن البينات... [3] .در روايتي ديگر فضل به استادش از امام صادق (ع) نقل ميكند كه فرمود: نحن أصل كل خير و من فروعنا كل بر و من البر التوحيد و الصلاة و الصيام و... [4] .در روايتي از موسي بن جعفر (ع) نقل شده كه فرمود: ان الله جعل قلوب الائمه موردا لارادته فاذا شاء شيئا شاؤة و هو قوله «و ما تشاؤن الا أن يشاء الله» [5] .در يكي از دعاهاي ماه رجب كه به ناحيه مقدسه منسوب است، آمده است:اللهم اني اسئلك بمعاني جميع ما يدعوك به ولاة أمرك المأمونون علي سرك المستبشرون بأمرك الواصفون لقدرتك، المعلنون لعظمتك، أسئلك بما نطق فيهم من مشيتك فجعلتهم معادن لكلماتك و أركانا لتوحيدك و آياتك و مقاماتك التي لا تعطيل لها في كل مكان يعرفك بها من عرفك لا فرق بينك و بينها الا انهم عبادك و خلقك [6] .توجه به جملههاي اخير اين دعاي عارفانه شايان توجه است. جملاتي در دعاهاي ديگر نيز آمده است كه شأن ائمه را فراتر از عقول و اندازههاي بشري معرفي ميكند. عبارت ذيل در زيارت ائمه بقيع عليهمالسلام آمده است:«السلام عليكم يا خزان علم الله و حفظة سره و تراجمة وحيه» [7] همين مضمون در زيارت بسياري از ائمه تكرار شده است. درك صحيح و عميق اين جملات بسادگي ميسر نيست و دست كم،تفاوت و فاصلهي عميقي را، كه ميان معصوم (ع) و مردم وجود دارد، بخوبي آشكار ميسازد.
معصوم در اين مقام نميتواند حجت،اسوه و پيشواي انسانها قرار گيرد؛ زيرا از اين ديدگاه، طبيعت و سرشت آنها با انسانهاي معمولي تا آنجا متفاوت است كه اعمالآنها غير قابل تقليد و الگوبرداري است و حجت بودن - به اين معني كه خداوند به وسيله اعمال آنها با مردم در قيامت محاجه كند و عمل آنها را دليل آورد - نيز بيمعناست؛ زيرا مقايسه انسانهاي معمولي با شخصيتهايي كه بسياري از محدوديتها و موانع انسانها را ندارند، خلاف حكمت و عدالت است.اين مقايسه همانند آن است كه خداوند، انساني را با قدرت افسانهاي رستم و نبوغ ابنسينا براي طفل يكروزهاي كه اصلا او را تصور نميتواند كرد، حجت قرار دهد؟! اصولا اين دو موجود، گر چه هر دو انسان هستند، ولي آنقدر با هم متفاوتند و از يكديگر فاصله دارند، كه امكان ارتباط آنها نيز منتفي است، يا اينكه فرشته را براي انسان حجت قرار دهد با اينكه اين دو موجود ذاتا با يكديگر متفاوتند.موجودي اين چنين، نه قابل درك صحيح است و نه قابل تقليد و الگوگيري براي انسانهايي كه سعه وجوديشان نسبت به آنها بسيار ناقص و اندك است. اين مقام همانند مقام خدايي است با اين تفاوت كه اينها مخلوقند و خداوند، خالق و يا به عبارتي اينها معلول هستند و خداوند علت. مگر اعمال خداوند براي بشر قابل تقليد است؟! اين جايگاهي است كه حتي فرشتگان مقرب را نيز امكان همسنگي نيست، چه رسد به انسانهايي كه با كاستيهاي فراوان به دنيا ميآيند و هزاران مانع بيروني و دروني در مسير خود دارند و آنچه را از حقايق هستي ميتوانند درك كنند، نسبت به آنچه قادر به درك آن نيستند، همچون قطره به درياست. پس چگونه ميتوان با چنان تصويري و با اين مقدار تفاوت، آنهارا «اسوهي» انسانها و حجت الهي بر مردم دانست.به همين دليل، خود معصومين عليهمالسلام - جز اندكي آن هم به زبان رمز و نامفهوم - در اين باب كمتر سخن گفتهاند و ما نيز مكلف به درك واقعي اين جايگاه نيستيم؛ زيرا تكليفي ما لا يطاق است و به هر اندازه براي فهم آن تلاش كنيم، از نظر عملي فاصلهي بيشتري خواهيم گرفت و هيچگاه به درك واقعي نخواهيم رسيد، زيرا موجود ناقص آنچه از موجود كاملتر از خود درك كند، باز هم ناقص خواهد بود.از طرفي با روايات و آياتي روبرو هستيم كه ما را مكلف به شناخت و تأسي به پيامبر و ائمه معصومين عليهمالسلام ميكند، يا آياتي كه تصريح دارد پيامبر بشري مثل شماست، او حجت خدا بر زمين و هادي و مرشد و اسوهي عملي مردم است. لازمهي بشر بودن، آثار و خصوصياتي است كه با جايگاه ثبوتي آنان فاصلهي بسيار دارد. بندهايبا محدوديتهاي بسيار، غرائز و... كششهاي گوناگون به گونهاي كه بتوان تصور و حتي تصديق كرد كه ميتوان همانند او حركت كرد، عمل كرد، و الگو گرفت.حل اين تضاد جز با برگزيدن يكي از دو راه ميسر نخواهد شد: يا بايد با تكليف بسيار تمام رواياتي را، كه به گونهاي به مقام ثبوتي معصوم پرداخته و مقامي فوق بشري براي آنها قائل است، تأويل و يا نفي كرد، يا اينكه ميان مقام ثبوت و اثبات تفكيك قايل شد؛ به گونهاي كه به تأويل و يا رد كامل چنين رواياتي نيازمند نباشد و هم بتوان حضور معصوم را به شكلي ملموس در زندگي انسانها به عنوان «اسوه» و الگو حفظ كرد.مقام ثبوتي معصومين عليهمالسلام، همان جايگاه واقعي و فوق بشري آنهاست كه گر چه به ظاهر بشر هستند ولي تالي تلو خداوند قرار خواهند گرفت با همه كمالاتي كه براي ذات اقدس احديت قائليم با اين تفاوت كه اينها مخلوقند. اين جايگاه، مسأله ارتباط با وحي را ميسر ساخته، اصل عصمت را توجيه ميكند و درك واقعي آن براي انسانها غير ممكن است و چون غير ممكن است، مكلف به شناخت كنه آن نيز نيستند. ورود در آن نيز همانند ورود در شناخت كنه ذات اقدس احديت، ممكن است گمراه كننده نيز باشد، اما معصوم در مقام اثبات، تمامي خصوصيات و آثار و نشانههاي «انسان» را دارد كه هم درك آن و هم پيروي از آنها براي بشر مقدور و ميسر است. البته انساني كامل كه تأييدات و عنايات الهي را در پي دارد و ما به شناخت اين وجهه مكلف هستيم.
آنچه امروز از زبان برخي گويندگان ديني شنيده ميشود و گاهي بر قلم برخي از نويسندگان نيز رفته است، خلط ميان اين دو جايگاه است. نتيجه اين اختلاط اين بوده است كه اولا به علت عدم ظرفيت، از آنها موجودي ناقص در ذهن خود بيافرينند و ثانيا آنها را از زندگي خويش عملا خارج ساخته، امكان ارتباط مردم را با آنها منتفي سازند كه اين زيان بسيار عظيمتر است؛ يعني درست برخلاف آنچه آنها در طول حيات خويش درصدد تحقق آن بودهاند.
اگر معتقد باشيم رسالت پيامبر و ائمه عليهمالسلام اين بوده كه مردم وجود آنها را رازآلود و دستنايافتني تلقي كنند و فقط هنگام دعا و نيايش و توسل و طلب شفا و رفع گرفتاريها به آنها مراجعه كنند، تأكيد بر مقام ثبوتي، آن را متحقق خواهد كرد؛ ولي اگر رسالت آنها جز اين است و تزكيه و تعليم و اقامه قسط و عدل و در يك جمله، آموختن گفتاري و عملي چگونه زيستن را وظيفه اصلي آنان بدانيم، هر چه در مقام توصيف به جايگاه ثبوتي آنان تأكيد ورزيم، از اين مرحله فاصلهي بيشتري گرفتهايم. براي تأمين اين هدف نيازمند نگاهي بشري و يا توصيف اثباتي هستيم؛ به گونهاي كه بتوان آنها را الگو و سرمشق زندگي عملي خويش قرار داد و به آنان تأسي كرد.اين ديدگاه همان است كه در دعاي كميل از زبان مولاي متقيان تصوير ميشود و يا آنچه در دعاي ابوحمزه و يا صحيفه سجاديه از امام سجاد (ع) رسيده است. اين ادعيه كه بيان معصوم، هنگام نيايش است، درست يك نگاه بشري است؛ يعني سخن انسان است با خالق خويش، انساني با همه كاستيها، تصورها، واهمهها، نيازها، اميدها و محدوديتها، دقت كنيد كه اتفاقا اين دعاها از جهت سند بسيار قويتر از دعاهايي است كه به مقام ثبوتي پرداخته است.
معصوم (ع) در نگاه اثباتي، همانند ديگر مردم است با تمام خواهشها و محدوديتهاي يك انسان، چون ديگر مردم به دنيا ميآيد؛ رشد ميكند؛ بندگي خدا ميكند؛ زندگي ميكند و براي بالندگي بيشتر از نعمتهاي پروردگار استفاده ميكند؛ تجربه ميكند؛ چون همه مردم با موانع برخورد ميكند و براي رفع آنها - با استفاده از وسايل قابل تحصيل و دستيافتني بشري - مبارزه ميكند؛ براي هر كاري ميانديشد؛ مشورت ميكند؛ پيروز ميشود؛ شكست ميخورد؛ مريض ميشود؛و همه عوارض و آثار يك انسان مادي را در خود دارد؛ با اين تفاوت كه به علت عنايات الهي، عملي كه از او سر ميزند كاملترين و شايستهترين عملي است كه از انسان سر ميزند و تخلفي از اوامر الهي ندارد.تصوير معصوم از نگاه اثباتي در واقع تصوير يك «انسان كامل» است ولي با همانقيد انسانيت؛ به گونهاي كه قرار گرفتن آنها را در جايگاه «اسوه» بودن ميسر ميسازد. اين بعد از زندگي معصوم، يك زندگي بشري است كه با رضايت الهي همراه است و عمل و زندگاني خداپسندانه را فراروي انسانها مينهد و بسياري از آن در چارچوب عقلاني قابل توجيه، و براي بندگان خداوند، حجت است.
اعتقاد به اين ديدگاه به ما اجازه خواهد داد كه با دقت و وسواس همه جوانب زندگي اجتماعي - سياسي و حتي فردي ائمه را مورد بررسي قرار داده، از آن در مسير زندگي انساني خويش الهام بگيريم. اين نوع شناخت، فاصلهي عملي زندگي ائمه را با انسانها كاهش داده، با آنها رابطهاي «شدني» برقرار ميكنداين ديد به ما اجازه خواهد داد كه اصول و ارزشهاي آنها را بدون تكلف و سنگيني غير قابل تحمل - كه ناشي از فاصلهي ذاتي آنها باشد - در زندگي روزمرهي خود وارد نموده، از آنها بخوبي الهام گيريم؛ در غير اين صورت مجبور خواهيم بود آنها را با توصيفهاي غير بشري از زندگي خويش خارج نموده، فقط نامي از آنها را يدك بكشيم و با اين بهانه كه اين كار، كار علي و حسين است! هيچگونه از سيره عملي و حتي گفتاري آنها مورد بهرهبرداري و الگوگيري قرار ندهيم و فقط در مقام گفتار به تمجيد و ستايش بسنده نموده، براي رفع گرفتاريها به آنها متوسل شويم و محبت (بدون عمل) را شاخص ارادت و پيروي بدانيم؛ به عبارتي ديگر «ارادت لفظي» را به جاي «تأسي عملي» كافي دانسته، به آن دل خوش كنيم. به نظر نگارنده، دليل عمدهي آن، خلط و آميختن بين اين دو جنبه است.
اين خلط مضر، اثر ديگري دارد و آن، اين است كه غالبا گفتار معصومين عليهمالسلام مورد بحث و بررسي قرار گرفته، و در زندگي و سيرهي عملي آنها كمتر كاوش شده است. شايد بتوان دو علت را عمدهترين دليل اين بيتوجهي دانست:1- فرار از مسئوليت و وظيفه يكي از عللي است كه برخي را وادار ميكند همواره بر مقام ثبوتي معصوم تأكيد نمايند و فاصلهي آنان را با بشر و انسانها افزايش دهند.تصوير خداگونه و فوق بشري از معصوم، عملا تأسيپذيري را كاهش داده، آن چنان مسئولتي را براي شنونده ايجاد نخواهد كرد. براي تحقق وعدههاي الهي و رسيدن به نجات و نعيم جنت، محبت لفظي و حداكثر قلبي، به جاي تأسي عملي كفايت خواهد كرد و ارزش عمل به شدت تحقير ميشود و معصوم با انسانها به قدري فاصله ميگيرد كه عملا جز ستايش و نيايش، براي شنونده كاري باقي نميماند.براي اين تفكر نه تنها به بررسي ابعاد عملي زندگي معصوم نيازي نيست؛ بلكه پرداختن به آن مضر هم خواهد بود و در صورتي كه به آن پرداخته شود، بايد در هالهاي از تقدس قرار گيرد، و عمل، غير بشري تلقي گردد تا كمتر به هدف فرار از مسئوليت لطمهاي وارد نمايد.ورود به زندگي عملي ائمه عليهمالسلام، هنگامي قابل تقليد و الگوگيري خواهد بود كه تفسيري بشري داشته باشد، ولي هنگامي كه آن را وظيفهاي و حياتي و برخاسته از اطلاعات و مأموريتهاي الهي دانستيم، چگونه ممكن است انسانها چنين وضعيتي را براي خود فراهم سازند، بنابراين مردم فقط بايد چون داستانهاي افسانهاي مناقب آنان را بشنوند و بر عظمت و يا مظلوميت آنها واقف گردند و حداكثر بر دشمنان آنان لعن و نفرين فرستند، نه چيز ديگر.2- حوادث و رخدادهايي در زندگي عملي ائمه عليهمالسلام وجود دارد كه ممكن است با تصويري كه از معصوم ارائه كردهايم، چندان سازگار نباشد؛ زيرا آنچه در زندگي و مدت عمر شريفشان در ارتباط با جامعه و مردم پيش آمده است، كاملا يك زندگي انساني و معمولي است و چندان مسايل غير منتظره و غير بشري در آن ديده نميشود. يك زندگي بيتكلف با تمامي ويژگيهاي انساني و همراه با كمالاتي كه براي هر انسان خودساخته و باارادهاي دستيافتني و قابل تقليد است؛ يعني يكسره يك زندگي اثباتي و كاملا بشري كه مردم به راحتي ميتوانند با آن ارتباط برقرار كرده، از آن الهام گيرند؛ ارادتمندان از آن پيروي كنند به گونهاي كه چندان آن را تكلفآميز هم نيابند.اين گونه تصوير با ديدي كه به مردم داده شده، چندان سازگار نيست؛ لذا بايد از زندگي آنها گزينش شود و يا بيشتر از زبانگفتاري آنان استفاده شود كه برخي از جنبههاي ثبوتي را نيزدر بر گيرد بدون توجه به اينكه درك و جداسازي اين دو جنبهبراي بسياري از مردم مقدور نيست و اختلاط آن نيز عوارض عملي بسياري در بر دارد؛ ضمنا عوامالناس نيز از هر سخني كه مسئوليت و وظيفه آنان را بكاهد و به آنها (بدون عمل) اميد بخشد، استقبال ميكنند. اگر بشود با سالي چندبار و حتي يكبار گريستن بر مصائب اهل بيت، آن هم به گونه «تباكي» بهشت و سعادت اخروي را به دست آورد؛ چرا زحمت عمري سختي و محدوديت را هموار ساخته، خود را در پيچ و خم وظائف و مسئوليتهاي ريز و درشت گرفتار سازند!تبليغ چنين ديني، كه توجيه كنندهي بسياري از لااباليگريها، سستيها و فرار از مسئوليتهاست، براي افراد، مطبوعتر از ديني است كه وظيفه و مواظبت را به همه زواياي زندگي فردي و اجتماعي انسان نفوذ دهد و مراقبت هميشگي را گوشزد كند.
اگر زندگي ائمه را با نگاهي بشري تحليل كنيم و مقام ثبوتي آنان را ناديده بگيريم، لازمهاش اين است كه يا معجزات و كراماتي كه در زندگي آنها اتفاق افتاده نفي كنيم و يا به توجيه و تأويل بشري آن بپردازيم.
پاسخ اين است كه در اين تحليل، مقام ثبوتي معصوم نه تنها نفي نميشود، بلكه به جايگاه واقعي آن نشانده شده، از تصوير ناقص و تحريف شده آن نيز جلوگيري خواهد شد. در اين تحليل اين دو مقام از هم تفكيك و جداسازي ميشود و مدعي است تحليل ثبوتي از سراسر زندگي معصوم، اهداف اصلي رسالت را تحت تأثير قرار خواهد داد و آنها را از مقام الگو و مقتدا بودن خارج خواهد كرد؛ چرا ائمه معصومين از مردم، پيروي و تقليد از معجزات و كرامات خويش را نخواستند؟ زيرا اين عمل مقدور بشر نيست و با استفاده از قدرت ثبوتي آنها تحقق يافته است. آيا ميتوان سراسر زندگي و گفتار معصومين عليهمالسلام را اين گونه تحليل كرد و لوازم آن را پذيرفت؟استفاده از قدرت و توان ثبوتي، بيشتر در مقام محاجه با منكران صورت گرفته و آن هم براي اثبات اصل ارتباط با وحي و اثبات حجيت براي ادعاي الهي خويش كه با توجه به آن همه حوادث و فراز و نشيب در زندگي آنها، بسيار اندك و نادر است.
احتجاجي از حسين بن روح (يكي از نواب چهارگانه حجت بن الحسن (ع)) نقل شده كه در تأييد اين بحث مفيد است:محمد بن ابراهيم ميگويد: با گروهي خدمت ابيالقاسم حسين بن روح بودم. مردي برخاست و گفت: سؤالي دارم. حسين بن روح گفت: بپرس. آن مرد پرسيد: آيا حسين بن علي، ولي خداست؟ حسين بن روح گفت: آري. مرد پرسيد: آيا قاتل او دشمن خداست؟ حسين بن روح گفت: آري. مرد پرسيد: آيا رواست كه خداوند دشمن خود را بر دوستش مسلط كند؟ حسين بن روح گفت: اي مرد آنچه ميگويم خوب درياب.بدان كه خداوند با بندگانش رودررو و مستقيم سخن نگفته است؛ لكن فرستادگاني را براي آنها فرستاده كه از جنس آنها و بشري همانند ديگر مردمان هستند. اگر رسولاني مبعوث ميكرد كه از جنس آنها نبودند، از آنها ميگريختند و كلام آنها را نميپذيرفتند و چون رسولاني فرستاد كه از جنس آنها بودند، غذا ميخوردند و در بازارها راه ميرفتند، به آنها گفتند: شما نيز مانند ما بشر هستيد و سخن شما را نميپذيريم. مگر اينكه چيزي براي ما بياوريد كه افرادي مانند ما از آن عاجز باشند تا ما دريابيم كه شما برگزيدگاني هستيد كه جز شما كسي قادر بر انجام دادن آن نيست، پس خداوند معجزات و كراماتي براي آنها قرار داد به گونهاي كه مردم ديگر از انجام دادن آنها عاجز بودند.چون معجزات از آنها ظاهر شد و ديگر مردم از آوردن آن عاجز بودند، خداوند از باب لطف بر بندگان و حكمت بالغه خويش، انبيا را با داشتن چنين معجزاتي اين گونه قرار داد كه گاهي پيروزي و گاهي شكست خورده باشند. گاهي مسلط شوند و گاهي زير سلطه قرار گيرند. اگر خداوند در همه حالات آنها را پيروز و مسلط قرار ميداد و آنها را مبتلا و امتحان نميكرد، مردم آنها را به خدايي ميگرفتند!چون مردم تحمل آنان را بر بلا و سختيها و مشكلات شناختند و ديدند كه در حال محنت و سختي صابر، در حال عافيت و غلبه بر دشمن شاكر، و در همه حالات، فروتن و غير سركش هستند، هر آينه بندگان خدا دانستند كه آنها را نيز خدايي است كه آنها را آفريده و زندگي آنها را تدبير نموده است، پس خداي او را عبادت، و رسول او را اطاعت كنند.اينها حجت و دليل خداوند بر كساني هستند كه آنها را از حد بندگي خدا خارج ساخته، مدعي ربوببيت براي آنها باشد، و يا با آنها دشمني ورزند و مخالفت كنند، و يا آنچه را آوردهاند انكار نمايند. ليهلك من هلك عن بينة و يحيي من حي عن بينة تا هلاكت و زندگي جاويد، هر دو از روي حجت و دليل باشد.محمد بن ابراهيم گويد: فردا سراغ شيخ رفتم در حالي كه با خود ميانديشيدم كه آيا آنچه شيخ در مجلس ديروز گفت، گفته خود اوست. همين كه در مجلس نشستم، حسين بن روح آغاز به سخن كرد و گفت: اي محمد بن ابراهيم اگر مرا از آسمان فرواندازند و مرغان مرا بربايند و يا مرا از مكاني بلند به زير اندازند، براي من محبوبتر از آن است كه به رأي و نظر خود دربارهي دين سخن بگويم؛ بلكه اين سخن از منبع وحي و از امام (ع) شنيده شده است. [8] .
اكنون و پس از اين مقدمه نسبتا دراز دامن به موضوع اصلي اين نوشتار باز ميگرديم كه بايد به حسين بن علي (ع) هم با اين دو ديدگاه نگريست. او نيز يكي از انوار خمسه طيب است. زندگي پرفراز و نشيب و پرحادثه اين بزرگمرد و افتخار عالم اسلام با همين دو وجهه قابل بررسي و تحليل است. ابتدا بايد مشخص شود كه نگاه ما به آن حضرت چگونه است، ثبوتي يا اثباتي؟نگاه ثبوتي، تمام حركات و سكنات آن بزرگوار را رازآلود و دستنايافتني كرده است و آنچه نصيب ما خواهد ساخت، شنيدن مجموعهي حوادث و وقايعي است كه هيچ مسئوليتي را براي ما در بر نخواهد داشت و حتي هدايتآميز نيز نخواهد بود. تنها نكته، اين خواهد بود كه شهادت آن بزرگوار و اسارت خانوادهاش براي بخشوده شدن گناه امت و محبان آن حضرت بوده، مهمترين وظيفه ما اظهار ارادت و اقامهي عزا و مويه كردن بر آن بزرگواران است! حوادث و وقايعي كه با محور بودن شخص حسين بن علي (ع) تحقق يافته، همه از پيش تعيين شده و خط روشني است كه همه حوادث آن از جانب وحي ترسيم، و بايد به دست آن حضرت تحقق مييافت. بنابراين براي هيچ قسمت از آن، نميتوان جانشين و نظيري ساخت. با اين نگاه، توجه به اهداف بشري براي قيام آن حضرت، بيمعني و انحراف خواهد بود و صرفا منظور از نقلحادثه عاشورا اظهار ارادت و محبت و مويه بر آن حضرت است. اين تحليل با رواياتي نيز قابل تقويت است: اين گفته امام (ع)، كه انا قتيل العبرة [9] من كشتهي اشكم، با اندكي سطحينگري، هدف عاشورا و شهادت آن حضرت و وظيفهي محبان خواهد شد.
ولي ميتوان نگاهي ديگر نيز به اين حادثه و زندگي سيدالشهداء (ع) انداخت و آن نگاه اثباتي است؛ يعني حسين بن علي را «مصلحي» دلسوز، اسوهاي عميقانديش، «انساني» كامل و «بشري» آزاده دانست كه با بهرهوري از عنايات الهي به يك مسأله مهم و حياتي زمان خود پرداخته و از تمامي امكانات لازم براي اداي وظيفه خويش بهره برده، هر آنچه داشت براي رضاي الهي و نجات مردم در طبق اخلاص نهاد و اين حادثه را همچون مشعلي فروزان و هدايتگستر فرا راه تمامي بشريت نهاد و آن را الهامبخش تمامي حركتهاي سياسي و آزاديخواهانه قرار داد.او به عملي دست يازيد كه براي هر انسان آزاده و خودساختهاي قابل تقليد و الگوبرداري است؛ عملي بشري، ولي در حد كمال و بدون هيچ كاستي. اين نگاه به پيروان و دوستداران آن حضرت اين امكان را ميدهد كه تمامي زواياي زندگي او را دستمايهي زندگي و مشي فردي و اجتماعي خويش سازند و به جز مؤيه كردن از آن هدايت و سرمشق گيرند. در اين نگاه، سيدالشهداء در جايگاه «مصلحي» خواهد نشست كه ميبايد با اين حركت خونين، مردم را به هويت انساني خويش بازگرداند و پرچمدار آگاهي و هدايت مردم قرار گيرد. فقط در اين گونه نگاه است كه زندگي ائمه و از آن جمله حسين بن علي (ع) با زندگي انسانها پيوند ميخورد و در آن تأثير ميگذارد و از اين جمله امام صادق (ع) در زيارت اربعين كه «و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة» [10] تحقق عيني خواهد يافت و خطبههاي آتشين و سخنان حماسي آن حضرت و ديگر معصومان مخاطباتي تازه خواهد داشت.
برخورد حاكمان جور از دورانهاي بسيار دور تا امروز، نسبت به اين واقعه نيز قابل توجه است. برخورد آنان با نام، قبر و يادمان حسين بن علي (ع) يكسان نبوده است. ازسويي، شاهد عملكرد خلفاي بنيعباس هستيم كه با تمام قساوت از زنده بودن نام حسين بن علي و عاشورا و كلا اولاد علي عليهمالسلام جلوگيري كرده و همواره از آن در وحشت به سر برده و آن را براي منافع خويش خطرناك دانستهاند، با اينكه در ابتدا با شعار حمايت از آل پيغمبر به خلافت رسيدند ولي اينگونه زنده ماندن نام آنها را با منافع خويش ناسازگار ديده، بنابراين در مقام محو آثار آنان برآمدند.از سوي ديگر با سلاطين صفويه و قاجاريه روبرو هستيم كه برخي از آنها در قساوت و ستمگري از بنيالعباس كمتر نبودهاند؛ ولي به ظاهر نام اهل بيت و ائمه معصومين بويژه حسين بن علي (ع) را زنده نگاه داشته، براي ذكر مصائب آن حضرت به تشكيل مراسم و مجالس بسيار پرزرق و برق و شاهانه ميپرداختند. شخصا در اين مجالس حضور يافته، به زيارت قبور مطهر آنان ميشتافتند!گر چه دلائل سياسي - اجتماعي گوناگوني بر آن ميتوان يافت، ولي به نظر نگارنده، دليل عمدهي آن، تفاوت در نگاه مردم به اين واقعه و كلا اولاد علي (ع)بوده است. آنچه بنيالعباس را به مقاومت و برخورد در برابر شيوع و گسترش فرهنگ عاشورا وادار ميكرد، همان نگاه بشري و ظلمستيزي اين حادثه بود كه به صورت طبيعي مردم را به شورش و مقاومت و عدم اطاعت در برابر ظلم وادار ميساخت و حكومتهاي آنان را تحت تأثير شديد قرار ميداد؛ ولي آنچه در زمان صفويه و قاجاريه اتفاق افتاد، نگاه آسماني بخشيدن به اين حادثه بود و ائمه را از متن زندگي مردم خارج، و به موجوداتي قابل تقديس و توسل و نيايش تبديل نمود. اگر چنين نگاهي در زمان بنيالعباس محقق ميشد، حتما چندان مخالفتي را برنميانگيخت!آنچه از ائمه و حسين بن علي (ع) و حادثه عاشورا در زمان صفويه و قاجار تبليغ شد، صرفا برگزاري مراسم عزاداري و دستجات پر عرض و طول و گريستن بر آن بزرگواران بود، نه توجه به فلسفه شهادت و عاشورا و به عبارتي نگاه ثبوتي دادن به حادثه تا نگاه اثباتي؛ غير بشري جلوه دادن عاشورا تا حادثهاي قابل تقليد و الگوگيري. لذا در اين دوران، فرهنگ توسل و اظهار ارادت ظاهري و دعا و نيايش و نذر و نياز بيش از تأسي عملي و تأثيرپذيري اجتماعي و سياسي تبليغ و گسترش مييابد و به همان اندازه همگامي و يا حداقل همسازي آن با حكومتهاي جور بيشتري ميشود.در پناه اين تفسير عاشورا بيشتر پيرامون محور سيدالشهدا و اصحاب و ياران آن حضرت و ارزش گريستن و ثواب برگزاري مجالس و زيارت و دعا خلاصه ميشود و كمتر در آثار به جا مانده از اين دوران به فلسفه شهادت و هدف قيام و تطبيق و ارتباط با حوادث زمان چيزي به چشم ميخورد. كتابهاي مقاتل هر روز قطورتر از پيش و نقل حادثههاي رقتآور و سخنان اشكافشان و شورافكن و رؤياها و عجائب پيش آمده از اين مجالس (از دروغ و راست) با آب و تاب از اين مجلس به مجلس ديگر و از اين كتاب به كتابي ديگر منتقل ميشود و ذكر معجزات و كرامات عجيب و بعضا مطالب منكر - كه مخالف صريح قرآن است - حجم تأليفات بسيار و سخن گويندگان و واعظان و مداحان را تشكيل ميدهد!تلاش گستردهاي (ناخودآگاه) در اين زمينه صورت ميگيرد كه زندگي ائمه و حادثه عاشورا را در هالهاي از تقدس و عملي غير قابل تكرار و تقليد و الگوگيري قرار دهد، به گونهاي كه مردم يك طرف قضيه را فقط در شخص حسين بن علي (ع) و طرف ديگر را در شخص يزيد بن معاويه ببينند و كمتر به تسري دادن و تطبيق كردن بينديشند!اين نكته در طول تاريخ به اندازهاي تبليغ و تكرار شد كه به صورت طبيعي امروز نيز مردم متدين و علاقهمند، صرف شنيدن مصائب اهل بيت و مويه كردن بر آن حضرت را يك اصل و هدف اساسي و وظيفهي اصلي خويش تلقي نموده، به آن بيش از توجه به فلسفه عاشورا ارج مينهند. چنين ديدي در حادثه عاشورا و كلا زندگي معصومين عليهمالسلام نه تنها مانعي براي حكومت ستمگران نيست، بلكه خود ميتواند وسيلهاي براي برخي از اغراض سياسي آنها قرار گيرد، چنان كه شد؛ حتي مخالفت رضاخان را با اين مجالس، نبايد ناشي از ترس و يا مزاحمت اين فرهنگ با حكومت او دانست، بلكه او عزاداري را همچون حجاب و فرهنگ سنتي اين كشور، مظهر ارتجاع ميدانست و مانعي براي توسعه كشور!! او بخوبي آگاه بود كه برگزاري اين مجالس با همان ديدگاه، چندان مزاحمتي براي حكومتش نخواهد داشت، چنان كه براي پسرش چنين بود. او سالها در اين كشور به فساد پرداخت و خود مبلغ اين مجالس بود! شخصا در اين مجالس حضور مييافت و در ايام عاشورا به ديدن دستجات عزاداري ميرفت! و تا زماني كه مجالس عزا با همان ديد ثبوتي برگزار ميگرديد، از ناحيه آن احساس خطري نكرد و حتي در مقاطعي از اين نگاه خمود ديني به نفع خويش استفاده كرد!
آنچه بايد تحليل شود اين است كه مجالسي كه ساليان دراز براي ستمگران و جباران خطري نبوده است، چگونه در مقاطعي ظلمبرانداز ميگردد و چنان قدرتي از خود بروز ميدهد كه از تصور عقول عادي خارج است! به نظر نگارنده بايد اين تفاوت را در همين دو نگاه جستجو كرد. هنر حضرت امام (ره) در بهرهوري شايسته از اين مجالس و عاشورا، در تعويض نگاه مردم بود. كاري كه حضرت امام (ره) موفق به آن شد اين بود كه نگاه مردم را به اين حادثه از مقام ثبوتي به اثباتي كشاند و توجه مردم را بيشتر به فلسفه قيام جلب كرد تا خود حادثه. از حسين و يزيد سال 61 هجري به حسينها و يزيدهاي قرن بيستم كشانيد و از آن مشعلي براي حركت و زندگي مردم ساخت و يا به عبارتي ديگر از عاشورا، نهضتي زميني ساخت و آن را در متن زندگي سياسي - اجتماعي مردم وارد نمود و از آن به عنوان الگويي براي نجات انسانها الهام گرفت و آن را پشتوانه حركت و قيام مردمي خود ساخت.تغيير اين نگاه، چنان تأثير شگرفي نهاد كه انسانهاي ذليل، ترسو، ظلمپذير، بياراده و خودنگر را به انسانهايي استوار، باشهامت، ستمگريز، خودباور و دگرنگر تبديل ساخت و فرهنگ حسيني را در متن زندگي و عملكرد روزمره مردم وارد ساخت و نظامي به ظاهر محكم و استوار را سرنگون كرد و نظامي ديگر را به جاي آن نهاد. او به مردم آموخت كه عاشورا فقط براي مويه كردن نيست؛ بلكه گريستن نيز فلسفه دارد. او آموخت كه بايد حسيني زندگي كرد و گرنه يزيدي خواهيم بود.چنين نگاهي، پيش از پرداختن به وقايع ريز و نامعلوم، همواره به اصل و فلسفه قيام توجه كرده، آن را به تمام زواياي سياسي - اجتماعي مردم مرتبط خواهد كرد. چنين است كه نام حسين و عزاداري او براي جباران و ظلمگستران، وحشتآور و براي آزادگان و عدالتمداران پشتوانهاي عظيم خواهد بود.
بنابراين تمامي واژهها و مفاهيمي كه در اين حادثه بزرگ به كار رفته، در اين نگاه معني و مفهومي تازه مييابد و به گونهاي معنيدار با حوادث زمان ارتباط پيدا ميكند. اسارت، شهادت، مظلوميت، قسامت، شهامت، مسئوليت، قدرت، وظيفه و... هر كدامجايگاه و مفهومي سياسي - اجتماعي خواهد يافت كه همواره در تمامي جوامع، درسآموز، هدايتگر و راهنما خواهد بود. معني و مفهوم اين كلام بلند نبوي فقط با اين نگاه، جايگاه خويش را پيدا خواهد كرد و تحقق عيني خواهد يافت كه «ان الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة» [11] .زنده ماندن عاشورا و حسين بن علي بلكه همهي ائمه عليهمالسلام با اين نگاه، به معناي زنده ماندن همه ارزشهاي والاي انساني و الهي است؛ يعني مصونيت جامعه در برابر تمامي سلطهگريها، طاغوتگريها، استبدادها و ظلمها.اين وجهه از زندگي و قيام حسين بن علي (ع) نيازمند مقاتل پرعرض و طول و مصائب بر هم بافته نيست (كه هر ساله شاهد ابداعات و جعليات جديدي هستيم) بلكه نيازمند تحليل عميق نگران، نيكانديشان و مصلحاني است كه با تبيين زواياي گوناگون اين قيام، فلسفه اين نهضت را زنده و پرشور نگاه داشته، همراه با تأثير مويه بر مصائب آن حضرت، آن را در عمق جان ارادتمندان نفوذ دهند و از ارادتمندان آن حضرت سربازاني بسازند كه همواره آن حضرت را در صف اول فرماندهي خويش احساس كرده، بر اهداف و اغراض الهي آن حضرت پاي فشارند و مفهوم «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» را تحقق عيني بخشند.
سرانجام، اين نكته گفتني است كه اخيرا مشاهده ميشود شكل و محتواي مراسم عزا اندك اندك به همان وجههي ثبوتي و سكونآور گرايش مييابد. محتواي اشعار بيشتر در قالب رقتانگيز و تأسفآور بيان ميشود. روند كار مداحان و گويندگان بيشتر در راستاي تهيسازي از سياست و شورافكنيهاي عاطفي در حركت است. اين خطري است كه يكي از بزرگترين دستاوردهاي انقلاب و حضرت امام (ره) را تحت تأثير شديد قرار خواهد داد و در زماني كوتاه دوباره اين مجالس و محافل به صورت تحريف شده و صرفا براي بخشش گناهان و شفاي دردها و توسلات درخواهد آمد! يعني توجه بيشتر به خود حادثه تا فلسفهي آن. روضهخوانيها هر روز طولانيتر و دروغهاي رقتآور هر روز پرحجمتر و مداحان بدعتآور هر روز افزونتر!!روند فعلي نوع مجالس و محافل ديني و عزاداري نشاندهندهي رجعتي خطرناك درراستاي تغيير نگاه به اين حادثه و ديگر حوادث در زندگي ائمه عليهمالسلام است؛ يعني عاشورا و فرهنگ آن را به يك مراسم سنتي تبديل ساختن و از مسائل جامعه دور كردن! اين رجعت، دروغها و انحرافات بسياري در پي دارد كه عملا نگاه مردم را از عميقنگري منصرف خواهد كرد. افزودن به زرق و برق و شكوه ظاهري و استفاده از بوق و كرنا از يك سو و بهرهوري از اشعار كممحتوا و بعضا ذلتآور و بسيار سطحي و سخيف، دوباره اين مراسم حياتبخش را به يك مراسم ظاهري و كم اثر بدل خواهد كرد و اين، انحرافي بزرگ در قيام و زندگي سرور شهيدان و ديگر معصومان است.خلاصه كلام اينكه اختلاط بين اين دو وجهه و يا تأكيد بر مقام ثبوتي ائمه عليهمالسلام، جامعه را از تأثيرپذيري از زندگي و مشي آنها دور خواهد ساخت و آنها را از مقام حجيت، اسوه بودن، هادي و مرشد جامعه بودن، به موجوداتي رازآلود تبديل خواهد كرد، به گونهاي كه امكان ارتباط عملي بين آنها و ارادتمندان را منتفي خواهد ساخت. ما امروز نيازمند نگاه اثباتي هستيم و وظيفهي ما نيز چنين است تا بتوانيم مشي عملي و هدايتهاي گفتاري آنها را در سراسر زندگي فردي و اجتماعي خويش احساس كرده، با آنهاارتباطي بدون تكلف و الگوپذير برقرار سازيم.
[1] احزاب، آيه 21.
[2] آل عمران، آيه 164.
[3] بحارالانوار، مجلسي، ج 24، ص 303.
[4] همان، ج 24، ص 303.
[5] همان، ج 24، ص 305.
[6] المصباح، كفعمي، ص 529.
[7] همان، ص 475.
[8] الاحتجاج، شيخ طبرسي، ج 2، ص 285؛ علل الشرايع، شيخ صدوق، ج 1، ص 230؛ كمال الدين، شيخ صدوق، ج 2، ص 184؛ كتاب الغيبه، شيخ طوسي، ص 197؛ بحارالانوار، مجلسي، ج 44، ص 273.
[9] كامل الزيارات، ابنقولويه، ص 108؛ با اين دنباله كه «لا يذكرني مؤمن الا استعبر».
[10] المصباح، كفعمي، ص 489.
[11] كلمات اين روايت در ضمن روايتي طولاني از نبيمكرم اسلام نقل شده است ر. ك: عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 62، كمال الدين، صدوق، ج 1، ص 264؛ عوالم، ج 15، ص 58؛ بحارالانوار، ج 36، ص 204.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».